کد مطلب:330997 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:344

بخش هشتم: مهر و نفقه
بخش هشتم: مهر و نفقه

آیا مهر و نفقه یادگار عهد مملوك بودن زن است؟.

* قرآن كریم مهر را به عنوان هدیه ای از جانب مرد و نشانه ای از صداقت او یاد كرده است.

* مهر از آنجا پیدا شده كه طبیعت در مسأله عشق برای هر یك از مرد و زن نقش جداگانه ای قائل شده است.

* اسلام رسوم جاهلیت را در باره مهر منسوخ كرد.

* عشق زن اگر از خودش آغاز شود، هم عشق شكست می خورد، هم شخصیت زن.

* باید مردمی را كه به قانون اسلام عمل نمی كنند اصلاح كنیم، چرا قانون را خراب كنیم؟.

* سیستم مهری اسلام مخصوص به خود آن است و باید جدا از سایر سیستمهای مهری مطالعه شود.

* اروپا در صدسال پیش و اسلام در چهارده قرن پیش به زن استقلال اقتصادی داد.

* سه نوع نفقه از نظر فقه اسلامی.

* زن اروپایی باید ممنون ماشین باشد نه ممنون قانونگذاران.

* اسلام استقلال اقتصادی داد، اما خانه براندازی نكرد.

* توانایی زن در تحصیل ثروت، از مرد كمتر و استهلاك ثروتش بیشتر است.

* مرد امروز می خواهد با الغاء حق نفقه از اسرافكاری زن انتقام بگیرد.

الغاء حق نفقه زن بر شوهر، راه را برای مردان شكارچی هموار می كند.

* آیا اعلامیه حقوق بشر به زن توهین كرده است؟

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 193

مهر و نفقه

یكی از سنن بسیار كهن در روابط خانوادگی بشری این است كه مرد هنگام ازدواج برای زن «مهر» قائل می شده است؛ چیزی از مال خود به زن یا پدر زن خویش می پرداخته است، و بعلاوه در تمام مدت ازدواج عهده دار مخارج زن و فرزندان خویش بوده است.

ریشه این سنت چیست؟ چرا و چگونه به وجود آمده است؟ مهر دیگر چه صیغه ای است؟ نفقه دادن به زن برای چه؟ آیا اگر بنا باشد هر یك از زن و مرد به حقوق طبیعی و انسانی خویش نائل گردند و روابط عادلانه و انسانی میان آنها حكمفرما باشد و با زن مانند یك انسان رفتار شود، مهر و نفقه مورد پیدا می كند؟ یا اینكه مهر و نفقه یادگار عهدهایی است كه زن مملوك مرد بوده است؛ مقتضای عدالت و تساوی حقوق انسانها- خصوصاً در قرن بیستم- این است كه مهر و نفقه ملغی گردد، ازدواجها بدون مهر صورت گیرد و زن خود مسؤولیت مالی زندگی خویش را به عهده بگیرد و در تكفل مخارج فرزندان نیز با مرد متساویاً شركت كند.

سخن خود را از مهر آغاز می كنیم. ببینیم مهر چگونه پیدا شده و چه فلسفه ای داشته و جامعه شناسان پیدایش مهر را چگونه توجیه كرده اند.

تاریخچه مهر

می گویند در ادوار ماقبل تاریخ كه بشر به حال توحش می زیسته و زندگی شكل قبیله ای داشته، به علل نامعلومی ازدواج با همخون جایز شمرده نمی شده است.

جوانان قبیله كه خواستار ازدواج بوده اند، ناچار بوده اند از قبیله دیگر برای خود

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 194

همسر و معشوقه انتخاب كنند. از این رو برای انتخاب همسر به میان قبایل دیگر می رفته اند. در آن دوره ها مرد به نقش خویش در تولید فرزند واقف نبوده است؛ یعنی نمی دانسته كه آمیزش او با زن در تولید فرزند مؤثر است. فرزندان را به عنوان فرزند همسر خود می شناخته نه به عنوان فرزندان خود. با اینكه شباهت فرزندان را با خود احساس می كرده نمی توانسته علت این شباهت را بفهمد. قهراً فرزندان نیز خود را فرزند زن می دانسته اند نه فرزند مرد، و نسب از طریق مادران شناخته می شد نه از طریق پدران. مردان موجودات عقیم و نازا به حساب می آمده اند و پس از ازدواج به عنوان یك طفیلی- كه زن فقط به رفاقت با او و به نیروی بدنی او نیازمند است- در میان قبیله زن بسر می برده است. این دوره را دوره «مادرشاهی» نامیده اند.

دیری نپایید كه مرد به نقش خویش در تولید فرزند واقف شد و خود را صاحب اصلی فرزند شناخت. از این وقت زن را تابع خود ساخت و ریاست خانواده را به عهده گرفت و به اصطلاح دوره «پدرشاهی» آغاز شد.

در این دوره نیز ازدواج با همخون جایز شمرده نمی شد و مرد ناچار بود از میان قبیله دیگر برای خود همسر انتخاب كند و به میان قبیله خود بیاورد. و چون همواره حالت جنگ و تصادم میان قبایل حكمفرما بود، انتخاب همسر از راه ربودن دختر صورت می گرفت؛ یعنی جوان دختر مورد نظر خویش را از میان قبیله دیگر می ربود.

تدریجاً صلح جای جنگ را گرفت و قبایل مختلف می توانستند همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند. در این دوره رسم ربودن زن منسوخ شد و مرد برای اینكه دختر مورد نظر خویش را به چنگ آورد، می رفت به میان قبیله دختر، اجیر پدر زن می شد و مدتی برای او كار می كرد و پدر زن در ازای خدمت داماد، دختر خویش را به او می داد و او آن دختر را به میان قبیله خویش می برد.

تا اینكه ثروت زیاد شد. در این وقت مرد دریافت كه به جای اینكه سالها برای پدر عروس كار كند، بهتر این است كه یكجا هدیه لایقی تقدیم او كند و دختر را از او بگیرد.

این كار را كرد و از اینجا «مهر» پیدا شد.

روی این حساب در مراحل اولیه، مرد به عنوان طفیلی زن زندگی می كرده و خدمتكار زن بوده است. در این دوره زن بر مرد حكومت می كرده است. در مرحله بعد كه حكومت به دست مرد افتاد، مرد زن را از قبیله دیگر می ربوده است. در مرحله سوم مرد برای اینكه زن را به چنگ آورد به خانه پدر زن می رفته و سالها برای او كار

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 195

می كرده است. در مرحله چهارم مرد مبلغی به عنوان «پیشكش» تقدیم پدر زن می كرده است و رسم مهر از اینجا ناشی شده است.

می گویند مرد از آن وقتی كه سیستم «مادرشاهی» را ساقط كرد و سیستم «پدرشاهی» را تأسیس نمود، زن را در حكم برده و لااقل در حكم اجیر و مزدور خویش قرارداد و به او به چشم یك ابزار اقتصادی كه احیاناً شهوت او را نیز تسكین می داد نگاه می كرد، به زن استقلال اجتماعی و اقتصادی نمی داد. محصول كارها و زحمات زن متعلق به دیگری یعنی پدر یا شوهر بود. زن حق نداشت به اراده خود شوهر انتخاب كند و به اراده خود و برای خود فعالیت اقتصادی و مالی داشته باشد، و در حقیقت پولی كه مرد به عنوان مهر می داده و مخارجی كه به عنوان نفقه می كرده است در مقابل بهره اقتصادی بوده كه از زن در ایام زناشویی می برده است.

مهر در نظام حقوقی اسلام

مرحله پنجمی هم هست كه جامعه شناسان و اظهارنظركنندگان در باره آن سكوت می كنند. در این مرحله مرد هنگام ازدواج یك «پیشكشی» تقدیم خود زن می كند و هیچ یك از والدین حقی به آن پیشكشی ندارند. زن در عین اینكه از مرد پیشكشی دریافت می دارد، استقلال اجتماعی و اقتصادی خود را حفظ می كند. اولًا به اراده خود شوهر انتخاب می كند نه به اراده پدر یا برادر. ثانیاً در مدتی كه در خانه پدر است، همچنین در مدتی كه به خانه شوهر می رود كسی حق ندارد او را به خدمت خود بگمارد و استثمار كند. محصول كار و زحمتش به خودش تعلق دارد نه به دیگری و در معاملات حقوقی خود احتیاجی به قیمومت مرد ندارد.

مرد از لحاظ بهره برداری از زن، فقط حق دارد در ایام زناشویی از وصال او بهره مند شود و مكلف است مادامی كه زناشویی ادامه دارد و از وصال زن بهره مند می شود، زندگی او را در حدود امكانات خود تأمین نماید.

این مرحله همان است كه اسلام آن را پذیرفته و زناشویی را بر این اساس بنیان نهاده است. در قرآن كریم آیات زیادی هست درباره اینكه مهر زن به خود زن تعلق دارد نه به دیگری. مرد باید در تمام مدت زناشویی عهده دار تأمین مخارج زندگی زن بشود و در عین حال درآمدی كه زن تحصیل می كند و نتیجه كار او، به شخص خودش تعلق دارد نه به دیگری (پدر یا شوهر).

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 196

اینجاست كه مسأله مهر و نفقه شكل معمّاوشی پیدا می كند، زیرا در وقتی كه مهر به پدر دختر تعلق می گرفت و زن مانند یك برده به خانه شوهر می رفت و شوهر او را استثمار می كرد، فلسفه مهر بازخرید دختر از پدر بود و فلسفه نفقه مخارج ضروری است كه هر مالكی برای مملوك خود می كند. اگر بناست چیزی به پدر زن داده نشود و شوهر هم حق ندارد زن را استثمار و از او بهره برداری اقتصادی بكند و زن از لحاظ اقتصادی استقلال كامل دارد و حتی از جنبه حقوقی نیازی به قیمومت و اجازه و سرپرستی ندارد، مهر دادن و نفقه پرداختن برای چه؟

نگاهی به تاریخ

اگر بخواهیم به فلسفه مهر و نفقه در مرحله پنجم پی ببریم، باید اندكی توجه خود را به دوره های چهارگانه ای كه قبل از این مرحله گفته شده معطوف كنیم. حقیقت این است آنچه در این باره گفته شده جز یك سلسله فرضها و تخمینها چیزی نیست؛ نه حقایق تاریخی است و نه حقایق علمی و تجربی. پاره ای قرائن از یك طرف و بعضی فرضیه های فلسفی در باره انسان و جهان از طرف دیگر، منشأ پدید آمدن این فرضها و تخمینها در باره زندگی بشر ماقبل تاریخ شده است. آنچه در باره دوره به اصطلاح مادرشاهی گفته شده چیزی نیست كه به این زودیها بتوان باور كرد، و همچنین چیزهایی كه در باره فروختن دختران از طرف پدران و استثمار زنان از طرف شوهران گفته اند.

در این فرضها و تخمینها دو چیز به چشم می خورد: یكی اینكه سعی شده تاریخ بشر اولیه فوق العاده قساوت آمیز و خشونت بار و عاری از عواطف انسانی تفسیر شود.

دیگر اینكه نقش طبیعت از لحاظ تدابیر حیرت انگیزی كه برای رسیدن به هدفهای كلی خود به كار می برد، نادیده گرفته شده است.

این گونه تفسیر و اظهار نظر در باره انسان و طبیعت برای غربی میسر است اما برای شرقی- اگر افسون شده تقلید غرب نباشد- میسر نیست. غربی به علل خاصی با عواطف انسانی بیگانه است؛ قهراً نمی تواند برای عاطفه و جرقه های انسانی نقش اساسی در تاریخ قائل شود. غربی اگر از دنده اقتصاد برخیزد، نان می بیند و بس. تاریخ از نظر او ماشینی است كه تا نان به خوردش ندهی حركت نمی كند. و اگر از دنده مسائل جنسی برخیزد، انسانیت و تاریخ انسانیت با همه مظاهر فرهنگی و هنری و اخلاقی و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 197

مذهبی و با همه تجلیات عالی و باشكوه معنوی، جز بازیهای تغییرشكل یافته جنسی نیست. و اگر از دنده سیادت و برتری طلبی برخیزد، سرگذشت بشریت از نظر او یكسره خونریزی و بیرحمی است.

غربی در قرون وسطی از مذهب و به نام مذهب شكنجه ها دیده و آزارها كشیده و زنده زنده در آتش انداختن ها مشاهده كرده است. به همین جهت از نام خدا و مذهب و هرچیزی كه این بو را بدهد وحشت می كند و از این رو با همه آثار و علائم فراوان علمی كه از هدف داشتن طبیعت و واگذار نبودن جهان به خود می بیند، كمتر جرأت می كند به اصل «علت غایی» اعتراف كند.

ما از این مفسران نمی خواهیم كه به وجود پیامبران- كه در طول تاریخ ظهور كرده اند و منادی عدالت و انسانیت بوده اند و با انحرافات مبارزه می كرده اند و نتایج ثمربخشی از مبارزات خود می گرفته اند- اقرار و اعتراف كنند؛ از آنها می خواهیم كه لااقل نقش آگاهانه طبیعت را فراموش نكنند.

در تاریخ روابط زن و مرد قطعاً مظالم فراوان و قساوتهای بی شماری رخ داده است. قرآن قساوت آمیزترین آنها را حكایت كرده است. اما نمی توان گفت سراسر این تاریخ قساوت و خشونت بوده است.

فلسفه حقیقی مهر

به عقیده ما پدید آمدن مهر نتیجه تدبیر ماهرانه ای است كه در متن خلقت و آفرینش برای تعدیل روابط زن و مرد و پیوند آنها به یكدیگر به كار رفته است.

مهر از آنجا پیدا شده كه در متن خلقت نقش هر یك از زن و مرد در مسأله عشق مغایر نقش دیگری است. عرفا این قانون را به سراسر هستی سرایت می دهند، می گویند قانون عشق و جذب و انجذاب بر سراسر موجودات و مخلوقات حكومت می كند با این خصوصیت كه موجودات و مخلوقات از لحاظ اینكه هر موجودی وظیفه خاصی را باید ایفا كند متفاوتند؛ سوز در یك جا و ساز در جای دیگر قرار داده شده است.

فخرالدین عراقی، شاعر معروف می گوید:

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 204 رسوم جاهلیت كه در اسلام منسوخ شد ..... ص : 203

ساز طرب عشق كه داند كه چه ساز است كز زخمه آن نُه فلك اندر تك و تاز است

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 198

رازی است در این پرده گر آن را بشناسی دانی كه حقیقت ز چه در بند مجاز است

" عشق است كه هر دم به دگر رنگ در آید ناز است به جایی و به یك جای نیاز است

در صورت عاشق چه در آید همه سوز است در كسوت معشوق چه آید همه ساز است

ما در مقاله چهارده از این سلسله مقالات، آنجا كه تفاوتهای زن و مرد را بیان می كردیم گفتیم كه نوع احساسات زن و مرد نسبت به یكدیگر یك جور نیست. قانون خلقت، جمال و غرور و بی نیازی را در جانب زن، و نیازمندی و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است. ضعف زن در مقابل نیرومندی بدنی به همین وسیله تعدیل شده است و همین جهت موجب شده كه همواره مرد از زن خواستگاری می كرده است. قبلًا دیدیم كه طبق گفته جامعه شناسان، هم در دوره مادرشاهی و هم در دوره پدرشاهی، مرد بوده است كه به سراغ زن می رفته است.

دانشمندان می گویند: مرد از زن شهوانی تر است. در روایات اسلامی وارد شده كه مرد از زن شهوانی تر نیست بلكه برعكس است، لكن زن از مرد در مقابل شهوت تواناتر و خوددارتر آفریده شده است. نتیجه هر دو سخن یكی است. به هر حال مرد در مقابل غریزه از زن ناتوان تر است. این خصوصیت همواره به زن فرصت داده است كه دنبال مرد نرود و زود تسلیم او نشود و برعكس، مرد را وادار كرده است كه به زن اظهار نیاز كند و برای جلب رضای او اقدام كند. یكی از آن اقدامات این بوده كه برای جلب رضای او و به احترام موافقت او هدیه ای نثار او می كرده است.

چرا افراد جنس نر همیشه برای تصاحب جنس ماده با یكدیگر رقابت می كرده اند و به جنگ و ستیز با یكدیگر می پرداخته اند اما هرگز افراد جنس ماده برای تصاحب جنس نر حرص و ولع نشان نداده اند؟ برای اینكه نقش جنس نر و جنس ماده یكی نبوده است. جنس نر همواره حالت و نقش متقاضی را داشته نه جنس ماده، و جنس ماده هرگز با حرص و ولع جنس نر به دنبال او نمی رفته است، همواره ا زخود نوعی بی نیازی و استغنا نشان می داده است.

مهر با حیا و عفاف زن یك ریشه دارد. زن به الهام فطری دریافته است كه عزت و احترام او به این است كه خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد و به اصطلاح شیرین

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 199

بفروشد.

همینها سبب شده كه زن توانسته با همه ناتوانی جسمی، مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بكشاند، مردها را به رقابت با یكدیگر وادار كند، با خارج كردن خود از دسترسی مرد عشق رمانتیك به وجود آورد، مجنون ها را به دنبال لیلی ها بدواند و آنگاه كه تن به ازدواج با مرد می دهد عطیه و پیشكشی از او به عنوان نشانه ای از صداقت او دریافت دارد.

می گویند در بعضی قبایل وحشی دخترانی كه با چند خواستگار و عاشق بی قرار مواجه می شده اند، آنها را وادار به «دوئل» می كرده اند؛ هر كدام كه دیگری را مغلوب می كرده یا می كشته، شایستگی همسری با آن دختر را احراز می كرده است.

چندی پیش روزنامه های تهران نوشتند كه یك دختر دو پسر خواستگار خود را در همین تهران به «دوئل» وادار كرد، آنها را در حضور خود با اسلحه سرد به جان یكدیگر انداخت.

از نظر كسانی كه قدرت را فقط در زور بازو می شناسند و تاریخ روابط زن و مرد را یكسره ظلم و استثمار مرد می بینند، باوری نیست كه زن، این موجود ضعیف و ظریف، بتواند اینچنین افراد جنس خشن و نیرومند را به جان یكدیگر بیندازد، اما اگر كسی اندكی با تدابیر ماهرانه خلقت و قدرت عجیب و مرموز زنانه ای كه در وجود زن تعبیه شده آشنا باشد، می داند كه این چیزها عجیب نیست.

زن در مرد تأثیر فراوان داشته است. تأثیر زن در مرد از تأثیر مرد در زن بیشتر بوده است. مرد بسیاری از هنرنمایی ها و شجاعتها و دلاوریها و نبوغها و شخصیتهای خود را مدیون زن و خودداریهای ظریفانه زن است، مدیون حیا و عفاف زن است، مدیون «شیرین فروشی» زن است. زن همیشه مرد را می ساخته و مرد اجتماع را. آنگاه كه حیا و عفاف و خودداری زن از میان برود و زن بخواهد در نقش مرد ظاهر شود، اول به زن مهر باطله می خورد و بعد مرد مردانگی خود را فراموش می كند و سپس اجتماع منهدم می گردد.

همان قدرت زنانه كه توانسته در طول تاریخ شخصیت خود را حفظ كند و به دنبال مرد نرود و مرد را به عنوان خواستگار به آستان خود بكشاند، مردان را به رقابت و جنگ با یكدیگر در باره خود وادارد و آنها را تا سرحد كشته شدن ببرد، حیا و عفاف را شعار خود قرار دهد، بدن خود را از چشم مرد مستور نگه دارد و خود را اسرارآمیز

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 200

جلوه دهد، الهام بخش مرد و خالق عشق او باشد، هنرآموز و شجاعت بخش و نبوغ آفرین او واقع شود، در او حس «تغزّل» و ستایشگری به وجود آورد و او به فروتنی و خاكساری و ناچیزی خود در مقابل زن به خود ببالد، همان قدرت می توانسته مرد را وادار كند كه هنگام ازدواج عطیه ای به نام «مهر» تقدیم او كند.

مهر ماده ای است از یك آیین نامه كلی كه طرح آن در متن خلقت ریخته شده و با دست فطرت تهیه شده است.

مهر در قرآن

قرآن كریم مهر را به صورتی كه در مرحله پنجم گفتیم ابداع و اختراع نكرد، زیرا مهر به این صورت ابداع خلقت است. كاری كه قرآن كرد این بود مهر را به حالت فطری آن برگردانید.

قرآن كریم با لطایف و ظرافت بی نظیری می گوید: «و اتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً» «1» یعنی كابین زنان را كه به خود آنها تعلق دارد (نه به پدران یا برادران آنها) و عطیه و پیشكشی است از جانب شما به آنها، به خودشان بدهید.

قرآن كریم در این جمله كوتاه به سه نكته اساسی اشاره كرده است:

اولًا با نام «صدُقه» (به ضم دال) یاد كرده است نه با نام «مهر». صدقه از ماده صدق است و بدان جهت به مهر صداق یا صدقه گفته می شود كه نشانه راستین بودن علاقه مرد است. بعضی مفسرین مانند صاحب كشّاف به این نكته تصریح كرده اند؛ همچنانكه بنا به گفته راغب اصفهانی در مفردات غریب القرآن علت اینكه صدَقه (بفتح دال) را صدقه گفته اند این است كه نشانه صدق ایمان است. دیگر اینكه با ملحق كردن ضمیر (هُنَّ) به این كلمه می خواهد بفرماید كه مهریه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر؛ مهر مزد بزرگ كردن و شیردادن و نان دادن به او نیست. سوم اینكه با كلمه «نحله» كاملًا تصریح می كند كه مهر هیچ عنوانی جز عنوان تقدیمی و پیشكشی و عطیه و هدیه ندارد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 201

دوگونگی احساسات در حیوانات

اختصاص به انسان ندارد؛ در همه جاندارها آنجا كه قانون دوجنسی حكمفرماست، با اینكه دو جنس به یكدیگر نیازمندند، جنس نر نیازمندتر آفریده شده یعنی احساسات او نیازمندانه تر است و همین جهت به نوبه خود سبب شده كه جنس نر گامهایی در طریق جلب رضایت جنس ماده بردارد و هم سبب شده كه روابط دو جنس تعدیل شود و جنس نر از زور و قدرت خود سوء استفاده نكند، حالت فروتنی و خضوع به خود بگیرد.

هدیه و كادو در روابط نامشروع

منحصر به ازدواج و پیمان مشروع زناشویی نیست؛ آنجا هم كه زن و مرد به صورت نامشروعی می خواهند از وجود یكدیگر لذت ببرند و به اصطلاح می خواهند از عشق آزاد بهره ببرند، باز مرد است كه به زن هدیه می دهد. اگر احیاناً قهوه یا چایی یا غذایی صرف كنند، مرد وظیفه خود می داند كه پول آنها را بپردازد. زن برای خود نوعی اهانت تلقی می كند كه به خاطر مرد مایه بگذارد و پول خرج كند. عیاشی برای پسر مستلزم داشتن پول و امكانات مالی است و عیاشی برای یك دختر وسیله ای است برای دریافت كادوها. این عادات كه حتی در روابط نامشروع و غیرقانونی هم جاری است، ناشی از نوع احساسات نامتشابه زن و مرد نسبت به یكدیگر است.

معاشقه فرنگی از ازدواجش طبیعی تر است

در دنیای غرب هم كه به نام تساوی حقوق انسانها حقوق خانوادگی را از صورت طبیعی خارج كرده اند و سعی می كنند علی رغم قانون طبیعت، زن و مرد را در وضع مشابهی قرار دهند و رلهای مشابهی در زندگی خانوادگی به عهده آنها بگذارند، آنجا كه به اصطلاح پای عشق آزاد به میان می آید و قوانین قراردادی، آنها را از مسیر طبیعت خارج نكرده است، مرد همان وظیفه طبیعی خود یعنی نیاز و طلب و مایه گذاشتن و پول خرج كردن را انجام می دهد، مرد به زن هدیه می دهد و متحمل مخارج او می شود در صورتی كه در ازدواج فرنگی مهر وجود ندارد و از لحاظ نفقه نیز مسؤولیت سنگینی به عهده زن می گذارند؛ یعنی معاشقه فرنگی از ازدواج فرنگی با طبیعت هماهنگ تر است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 202

مهر یكی از نمونه هایی است كه می رساند زن و مرد با استعدادهای نامتشابهی آفریده شده اند و قانون خلقت از لحاظ حقوق فطری و طبیعی سندهای نامتشابهی به دست آنها داده است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 203

مهر و نفقه

در فصل پیش فلسفه و علت اصلی پیدایش مهر را ذكر كردیم. معلوم شد مهر از آنجا پیدا شده كه قانون خلقت در روابط دو جنس به عهده هر یك از آنها نقش جداگانه ای گذاشته است. معلوم شد مهر از احساسات رقیق و عطوفت آمیز مرد ناشی شده، نه از احساسات خشن و مالكانه او. آنچه از ناحیه زن در این امر دخالت داشته حس خودداری مخصوص او بوده، نه ضعف و بی اراده بودن او. مهر تدبیری است از ناحیه قانون خلقت برای بالا بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عالیتری. مهر به زن شخصیت می دهد. ارزش معنوی مهر برای زن بیش از ارزش مادی آن است.

رسوم جاهلیت كه در اسلام منسوخ شد

قرآن كریم رسوم جاهلیت را در باره مهر منسوخ كرد و آن را به حالت اوّلی و طبیعی آن برگردانید.

در جاهلیت، پدران و مادران مهر را به عنوان حق الزحمه و «شیر بها» حق خود می دانستند.

در تفسیر كشّاف و غیره می نویسند هنگامی كه دختری برای یكی از آنها متولد می شد و دیگری می خواست به او تبریك بگوید، می گفت: «هَنیئاً لَكَ النّافِجَةُ» یعنی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 204

این مایه افزایش ثروت، تو را گوارا باد، كنایه از اینكه بعداً این دختر را شوهر می دهی و مهر دریافت می داری.

در جاهلیت، پدران و در نبودن آنها برادران، چون از طرفی برای خود حق ولایت و قیمومت قائل بودند و دختر را به اراده خودشان شوهر می دادند نه به اراده خود او، و از طرف دیگر مهر دختر را متعلق به خود می دانستند نه به دختر، دختران را معاوضه می كردند به این نحو كه مردی به مرد دیگر می گفت كه من دختر یا خواهرم را به عقد تو در می آورم كه در عوض دختر یا خواهر تو زن من باشد و او هم قبول می كرد. به این ترتیب هر یك از دو دختر مهر دیگری به شمار می رفت و به پدر یا برادر دیگری تعلق می گرفت. این نوع نكاح را نكاح «شِغار» می نامیدند. اسلام این رسم را منسوخ كرد.

پیغمبر اكرم فرمود: «لا شِغارَ فِی الْاسْلام» یعنی در اسلام معاوضه دختر یا خواهر ممنوع است.

در روایات اسلامی آمده است كه پدر نه تنها حقی به مهر ندارد بلكه اگر در عقد ازدواج برای پدر به عنوان امری جداگانه از مهر چیزی شرط شود و مهر به خود دختر داده شود، باز هم صحیح نیست؛ یعنی پدر حق ندارد برای خود در ازدواج دختر بهره ای قائل شود، هرچند به صورت امر جداگانه از مهر باشد.

اسلام آیین كار كردن داماد برای پدر زن را- كه طبق گفته جامعه شناسان در دوره هایی وجود داشته كه هنوز ثروت قابل مبادله ای در كار نبوده- منسوخ كرد.

كار كردن داماد برای پدر زن تنها از این جهت نبوده است كه پدران می خواسته اند از ناحیه دختران خود بهره ای برده باشند؛ علل و ریشه های دیگر نیز داشته است كه احیاناً لازمه آن مرحله از تمدن بوده است ودر حد خود ظالمانه هم نبوده است. به هر حال چنین رسمی قطعاً در دنیای قدیم وجود داشته است.

داستان موسی و شعیب كه در قرآن كریم آمده است، از وجود چنین رسمی حكایت می كند. موسی در حال فرار از مصر وقتی كه به سر چاه «مدیَن» رسید، به حالت دختران شعیب كه در كناری با گوسفندان خویش ایستاده بودند و كسی رعایت حال آنها را نمی كرد رحمت آورد و برای گوسفندان آنها آب كشی كرد. دختران پس از مراجعت نزد پدر، جریان روز را برای پدر نقل كردند و او یكی از آنها را پی موسی فرستاد و او را به خانه خویش دعوت كرد. پس از آشنا شدن با یكدیگر، یك روز شعیب به موسی گفت: من دلم می خواهد یكی از دو دختر خود را به تو به زنی بدهم به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 201 معاشقه فرنگی از ازدواجش طبیعی تر است ..... ص : 201

ساز طرب عشق كه داند كه چه ساز است كز زخمه آن نُه فلك اندر تك و تاز است

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 198

رازی است در این پرده گر آن را بشناسی دانی كه حقیقت ز چه در بند مجاز است

" عشق است كه هر دم به دگر رنگ در آید ناز است به جایی و به یك جای نیاز است

در صورت عاشق چه در آید همه سوز است در كسوت معشوق چه آید همه ساز است

ما در مقاله چهارده از این سلسله مقالات، آنجا كه تفاوتهای زن و مرد را بیان می كردیم گفتیم كه نوع احساسات زن و مرد نسبت به یكدیگر یك جور نیست. قانون خلقت، جمال و غرور و بی نیازی را در جانب زن، و نیازمندی و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است. ضعف زن در مقابل نیرومندی بدنی به همین وسیله تعدیل شده است و همین جهت موجب شده كه همواره مرد از زن خواستگاری می كرده است. قبلًا دیدیم كه طبق گفته جامعه شناسان، هم در دوره مادرشاهی و هم در دوره پدرشاهی، مرد بوده است كه به سراغ زن می رفته است.

دانشمندان می گویند: مرد از زن شهوانی تر است. در روایات اسلامی وارد شده كه مرد از زن شهوانی تر نیست بلكه برعكس است، لكن زن از مرد در مقابل شهوت تواناتر و خوددارتر آفریده شده است. نتیجه هر دو سخن یكی است. به هر حال مرد در مقابل غریزه از زن ناتوان تر است. این خصوصیت همواره به زن فرصت داده است كه دنبال مرد نرود و زود تسلیم او نشود و برعكس، مرد را وادار كرده است كه به زن اظهار نیاز كند و برای جلب رضای او اقدام كند. یكی از آن اقدامات این بوده كه برای جلب رضای او و به احترام موافقت او هدیه ای نثار او می كرده است.

چرا افراد جنس نر همیشه برای تصاحب جنس ماده با یكدیگر رقابت می كرده اند و به جنگ و ستیز با یكدیگر می پرداخته اند اما هرگز افراد جنس ماده برای تصاحب جنس نر حرص و ولع نشان نداده اند؟ برای اینكه نقش جنس نر و جنس ماده یكی نبوده است. جنس نر همواره حالت و نقش متقاضی را داشته نه جنس ماده، و جنس ماده هرگز با حرص و ولع جنس نر به دنبال او نمی رفته است، همواره ا زخود نوعی بی نیازی و استغنا نشان می داده است.

مهر با حیا و عفاف زن یك ریشه دارد. زن به الهام فطری دریافته است كه عزت و احترام او به این است كه خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد و به اصطلاح شیرین

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 199

بفروشد.

همینها سبب شده كه زن توانسته با همه ناتوانی جسمی، مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بكشاند، مردها را به رقابت با یكدیگر وادار كند، با خارج كردن خود از دسترسی مرد عشق رمانتیك به وجود آورد، مجنون ها را به دنبال لیلی ها بدواند و آنگاه كه تن به ازدواج با مرد می دهد عطیه و پیشكشی از او به عنوان نشانه ای از صداقت او دریافت دارد.

می گویند در بعضی قبایل وحشی دخترانی كه با چند خواستگار و عاشق بی قرار مواجه می شده اند، آنها را وادار به «دوئل» می كرده اند؛ هر كدام كه دیگری را مغلوب می كرده یا می كشته، شایستگی همسری با آن دختر را احراز می كرده است.

چندی پیش روزنامه های تهران نوشتند كه یك دختر دو پسر خواستگار خود را در همین تهران به «دوئل» وادار كرد، آنها را در حضور خود با اسلحه سرد به جان یكدیگر انداخت.

از نظر كسانی كه قدرت را فقط در زور بازو می شناسند و تاریخ روابط زن و مرد را یكسره ظلم و استثمار مرد می بینند، باوری نیست كه زن، این موجود ضعیف و ظریف، بتواند اینچنین افراد جنس خشن و نیرومند را به جان یكدیگر بیندازد، اما اگر كسی اندكی با تدابیر ماهرانه خلقت و قدرت عجیب و مرموز زنانه ای كه در وجود زن تعبیه شده آشنا باشد، می داند كه این چیزها عجیب نیست.

زن در مرد تأثیر فراوان داشته است. تأثیر زن در مرد از تأثیر مرد در زن بیشتر بوده است. مرد بسیاری از هنرنمایی ها و شجاعتها و دلاوریها و نبوغها و شخصیتهای خود را مدیون زن و خودداریهای ظریفانه زن است، مدیون حیا و عفاف زن است، مدیون «شیرین فروشی» زن است. زن همیشه مرد را می ساخته و مرد اجتماع را. آنگاه كه حیا و عفاف و خودداری زن از میان برود و زن بخواهد در نقش مرد ظاهر شود، اول به زن مهر باطله می خورد و بعد مرد مردانگی خود را فراموش می كند و سپس اجتماع منهدم می گردد.

همان قدرت زنانه كه توانسته در طول تاریخ شخصیت خود را حفظ كند و به دنبال مرد نرود و مرد را به عنوان خواستگار به آستان خود بكشاند، مردان را به رقابت و جنگ با یكدیگر در باره خود وادارد و آنها را تا سرحد كشته شدن ببرد، حیا و عفاف را شعار خود قرار دهد، بدن خود را از چشم مرد مستور نگه دارد و خود را اسرارآمیز

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 200

جلوه دهد، الهام بخش مرد و خالق عشق او باشد، هنرآموز و شجاعت بخش و نبوغ آفرین او واقع شود، در او حس «تغزّل» و ستایشگری به وجود آورد و او به فروتنی و خاكساری و ناچیزی خود در مقابل زن به خود ببالد، همان قدرت می توانسته مرد را وادار كند كه هنگام ازدواج عطیه ای به نام «مهر» تقدیم او كند.

مهر ماده ای است از یك آیین نامه كلی كه طرح آن در متن خلقت ریخته شده و با دست فطرت تهیه شده است.

مهر در قرآن

قرآن كریم مهر را به صورتی كه در مرحله پنجم گفتیم ابداع و اختراع نكرد، زیرا مهر به این صورت ابداع خلقت است. كاری كه قرآن كرد این بود مهر را به حالت فطری آن برگردانید.

قرآن كریم با لطایف و ظرافت بی نظیری می گوید: «و اتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً» «1» یعنی كابین زنان را كه به خود آنها تعلق دارد (نه به پدران یا برادران آنها) و عطیه و پیشكشی است از جانب شما به آنها، به خودشان بدهید.

قرآن كریم در این جمله كوتاه به سه نكته اساسی اشاره كرده است:

اولًا با نام «صدُقه» (به ضم دال) یاد كرده است نه با نام «مهر». صدقه از ماده صدق است و بدان جهت به مهر صداق یا صدقه گفته می شود كه نشانه راستین بودن علاقه مرد است. بعضی مفسرین مانند صاحب كشّاف به این نكته تصریح كرده اند؛ همچنانكه بنا به گفته راغب اصفهانی در مفردات غریب القرآن علت اینكه صدَقه (بفتح دال) را صدقه گفته اند این است كه نشانه صدق ایمان است. دیگر اینكه با ملحق كردن ضمیر (هُنَّ) به این كلمه می خواهد بفرماید كه مهریه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر؛ مهر مزد بزرگ كردن و شیردادن و نان دادن به او نیست. سوم اینكه با كلمه «نحله» كاملًا تصریح می كند كه مهر هیچ عنوانی جز عنوان تقدیمی و پیشكشی و عطیه و هدیه ندارد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 201

دوگونگی احساسات در حیوانات

اختصاص به انسان ندارد؛ در همه جاندارها آنجا كه قانون دوجنسی حكمفرماست، با اینكه دو جنس به یكدیگر نیازمندند، جنس نر نیازمندتر آفریده شده یعنی احساسات او نیازمندانه تر است و همین جهت به نوبه خود سبب شده كه جنس نر گامهایی در طریق جلب رضایت جنس ماده بردارد و هم سبب شده كه روابط دو جنس تعدیل شود و جنس نر از زور و قدرت خود سوء استفاده نكند، حالت فروتنی و خضوع به خود بگیرد.

هدیه و كادو در روابط نامشروع

منحصر به ازدواج و پیمان مشروع زناشویی نیست؛ آنجا هم كه زن و مرد به صورت نامشروعی می خواهند از وجود یكدیگر لذت ببرند و به اصطلاح می خواهند از عشق آزاد بهره ببرند، باز مرد است كه به زن هدیه می دهد. اگر احیاناً قهوه یا چایی یا غذایی صرف كنند، مرد وظیفه خود می داند كه پول آنها را بپردازد. زن برای خود نوعی اهانت تلقی می كند كه به خاطر مرد مایه بگذارد و پول خرج كند. عیاشی برای پسر مستلزم داشتن پول و امكانات مالی است و عیاشی برای یك دختر وسیله ای است برای دریافت كادوها. این عادات كه حتی در روابط نامشروع و غیرقانونی هم جاری است، ناشی از نوع احساسات نامتشابه زن و مرد نسبت به یكدیگر است.

معاشقه فرنگی از ازدواجش طبیعی تر است

در دنیای غرب هم كه به نام تساوی حقوق انسانها حقوق خانوادگی را از صورت طبیعی خارج كرده اند و سعی می كنند علی رغم قانون طبیعت، زن و مرد را در وضع مشابهی قرار دهند و رلهای مشابهی در زندگی خانوادگی به عهده آنها بگذارند، آنجا كه به اصطلاح پای عشق آزاد به میان می آید و قوانین قراردادی، آنها را از مسیر طبیعت خارج نكرده است، مرد همان وظیفه طبیعی خود یعنی نیاز و طلب و مایه گذاشتن و پول خرج كردن را انجام می دهد، مرد به زن هدیه می دهد و متحمل مخارج او می شود در صورتی كه در ازدواج فرنگی مهر وجود ندارد و از لحاظ نفقه نیز مسؤولیت سنگینی به عهده زن می گذارند؛ یعنی معاشقه فرنگی از ازدواج فرنگی با طبیعت هماهنگ تر است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 207 آیین فطرت ..... ص : 207

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 202

مهر یكی از نمونه هایی است كه می رساند زن و مرد با استعدادهای نامتشابهی آفریده شده اند و قانون خلقت از لحاظ حقوق فطری و طبیعی سندهای نامتشابهی به دست آنها داده است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 203

مهر و نفقه

در فصل پیش فلسفه و علت اصلی پیدایش مهر را ذكر كردیم. معلوم شد مهر از آنجا پیدا شده كه قانون خلقت در روابط دو جنس به عهده هر یك از آنها نقش جداگانه ای گذاشته است. معلوم شد مهر از احساسات رقیق و عطوفت آمیز مرد ناشی شده، نه از احساسات خشن و مالكانه او. آنچه از ناحیه زن در این امر دخالت داشته حس خودداری مخصوص او بوده، نه ضعف و بی اراده بودن او. مهر تدبیری است از ناحیه قانون خلقت برای بالا بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عالیتری. مهر به زن شخصیت می دهد. ارزش معنوی مهر برای زن بیش از ارزش مادی آن است.

رسوم جاهلیت كه در اسلام منسوخ شد

قرآن كریم رسوم جاهلیت را در باره مهر منسوخ كرد و آن را به حالت اوّلی و طبیعی آن برگردانید.

در جاهلیت، پدران و مادران مهر را به عنوان حق الزحمه و «شیر بها» حق خود می دانستند.

در تفسیر كشّاف و غیره می نویسند هنگامی كه دختری برای یكی از آنها متولد می شد و دیگری می خواست به او تبریك بگوید، می گفت: «هَنیئاً لَكَ النّافِجَةُ» یعنی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 204

این مایه افزایش ثروت، تو را گوارا باد، كنایه از اینكه بعداً این دختر را شوهر می دهی و مهر دریافت می داری.

در جاهلیت، پدران و در نبودن آنها برادران، چون از طرفی برای خود حق ولایت و قیمومت قائل بودند و دختر را به اراده خودشان شوهر می دادند نه به اراده خود او، و از طرف دیگر مهر دختر را متعلق به خود می دانستند نه به دختر، دختران را معاوضه می كردند به این نحو كه مردی به مرد دیگر می گفت كه من دختر یا خواهرم را به عقد تو در می آورم كه در عوض دختر یا خواهر تو زن من باشد و او هم قبول می كرد. به این ترتیب هر یك از دو دختر مهر دیگری به شمار می رفت و به پدر یا برادر دیگری تعلق می گرفت. این نوع نكاح را نكاح «شِغار» می نامیدند. اسلام این رسم را منسوخ كرد.

پیغمبر اكرم فرمود: «لا شِغارَ فِی الْاسْلام» یعنی در اسلام معاوضه دختر یا خواهر ممنوع است.

در روایات اسلامی آمده است كه پدر نه تنها حقی به مهر ندارد بلكه اگر در عقد ازدواج برای پدر به عنوان امری جداگانه از مهر چیزی شرط شود و مهر به خود دختر داده شود، باز هم صحیح نیست؛ یعنی پدر حق ندارد برای خود در ازدواج دختر بهره ای قائل شود، هرچند به صورت امر جداگانه از مهر باشد.

اسلام آیین كار كردن داماد برای پدر زن را- كه طبق گفته جامعه شناسان در دوره هایی وجود داشته كه هنوز ثروت قابل مبادله ای در كار نبوده- منسوخ كرد.

كار كردن داماد برای پدر زن تنها از این جهت نبوده است كه پدران می خواسته اند از ناحیه دختران خود بهره ای برده باشند؛ علل و ریشه های دیگر نیز داشته است كه احیاناً لازمه آن مرحله از تمدن بوده است ودر حد خود ظالمانه هم نبوده است. به هر حال چنین رسمی قطعاً در دنیای قدیم وجود داشته است.

داستان موسی و شعیب كه در قرآن كریم آمده است، از وجود چنین رسمی حكایت می كند. موسی در حال فرار از مصر وقتی كه به سر چاه «مدیَن» رسید، به حالت دختران شعیب كه در كناری با گوسفندان خویش ایستاده بودند و كسی رعایت حال آنها را نمی كرد رحمت آورد و برای گوسفندان آنها آب كشی كرد. دختران پس از مراجعت نزد پدر، جریان روز را برای پدر نقل كردند و او یكی از آنها را پی موسی فرستاد و او را به خانه خویش دعوت كرد. پس از آشنا شدن با یكدیگر، یك روز شعیب به موسی گفت: من دلم می خواهد یكی از دو دختر خود را به تو به زنی بدهم به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 205

این شرط كه تو هشت سال برای من كار كنی و اگر دل خودت خواست دو سال دیگر هم اضافه كن، ده سال برای من كار كن. موسی قبول كرد و به این ترتیب موسی داماد شعیب شد. اینچنین رسمی در آن زمان بوده و ریشه این رسم دو چیز است: اول نبودن ثروت. خدمتی كه داماد به زن یا پدر زن می توانسته بكند غالباً منحصر به این بوده كه برای آنها كار كند. دیگر رسم جهاز دادن. جامعه شناسان معتقدند كه رسم جهاز دادن به دختر از طرف پدر، یكی از رسوم و سنن كهن است. پدر برای اینكه بتواند جهاز برای دختر خود فراهم كند داماد را اجیر خود می كرد و یا از او پولی دریافت می كرد. عملًا آنچه پدر از داماد می گرفت به نفع دختر و برای دختر بوده است.

به هر حال در اسلام این آیین منسوخ شد و پدر زن حق ندارد مهر را مال خود بداند، هرچند هدف و منظورش این باشد كه آن را صرف و خرج دختر كند. این خود دختر است كه اختیار آن مال را دارد كه به هر نحو بخواهد مصرف كند. در روایات اسلامی تصریح شده كه این گونه مهر قرار دادن در دوره اسلامیه روا نیست.

در زمان جاهلیت رسوم دیگری نیز بود كه عملًا موجب محروم بودن زن از مهر می شد. یكی از آنها رسم ارث زوجیت بود. اگر كسی می مرد وارثان او از قبیل فرزندان و برادران همان طوری كه ثروت او را به ارث می بردند، همسری زن او را نیز به ارث می بردند. پس از مردن شخص، پسر یا برادر میت حق همسری میت را باقی می پنداشت و خود را مختار می دانست كه زن او را به دیگری تزویج كند و مهر را خودش بگیرد و یا او را بدون مهر جدیدی و به موجب همان مهری كه میت قبلًا پرداخته زن خود قرار دهد.

قرآن كریم رسم ارث زوجیت را منسوخ كرد، فرمود: «یا ایُّهَا الَّذینَ امَنوا لا یَحِلُّ لَكُمْ انْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً» «1» ای مردمی كه به پیغمبر و قرآن ایمان دارید، باید بدانید كه برای شما روا نیست كه زنان مورثان خود را به ارث ببرید در حالی كه خود آن زنان میل ندارند كه همسر شما باشند.

قرآن كریم در آیه دیگر به طور كلی ازدواج با زن پدر را قدغن كرد هرچند به صورت ارث نباشد و بخواهند آزادانه با هم ازدواج كنند. فرمود: «وَلا تَنْكِحوا ما نَكَحَ

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 206

اباؤُكُمْ» «1» با زنان پدران خود ازدواج نكنید.

قرآن كریم هر رسمی كه موجب تضییع مهر زنان می شد منسوخ كرد، از آن جمله اینكه وقتی كه مردی نسبت به زنش دلسرد و بی میل می شد او را در مضیقه و شكنجه قرار می داد؛ هدفش این بود كه با تحت شكنجه قرار دادن او، او را به طلاق راضی كند و تمام یا قسمتی از آنچه به عنوان مهر به او داده از او پس بگیرد. قرآن كریم فرمود: «وَ لا تَعْضُلوهُنَّ لِتَذْهَبوا بِبَعْضِ ما اتَیْتُموهُنَّ» «2» یعنی زنان را به خاطر اینكه چیزی از آنها بگیرید و قسمتی از مهری كه به آنها داده اید جبران كنید، تحت مضیقه و شكنجه قرار ندهید.

یكی دیگر از آن رسوم این بود كه مردی با زنی ازدواج می كرد و برای او احیاناً مهر سنگینی قرار می داد. اما همینكه از او سیر می شد و هوای تجدید عروسی به سرش می زد، زن بیچاره را متهم می كرد به فحشا و حیثیت او را لكه دار می كرد و چنین وانمود می كرد كه این زن از اول شایستگی همسری مرا نداشته و ازدواج باید فسخ شود و من مهری كه داده ام باید پس بگیرم. قرآن كریم این رسم را نیز منسوخ كرد و جلوی آن را گرفت.

سیستم مهری اسلام خاص خودش است

یكی از مسلّمات دین اسلام این است كه مرد حقی به مال زن و كار زن ندارد؛ نه می تواند به او فرمان دهد كه برای من فلان كار را بكن و نه اگر زن كاری كرد كه به موجب آن كار ثروتی به او تعلق می گیرد، مرد حق دارد كه بدون رضای زن در آن ثروت تصرف كند، و از این جهت زن و مرد وضع مساوی دارند. و بر خلاف رسم معمول در اروپای مسیحی كه تا اوایل قرن بیستم رواج داشت، زن شوهردار از نظر اسلام در معاملات و روابط حقوقی خود تحت قیمومت شوهر نیست؛ در انجام معاملات خود استقلال و آزادی كامل دارد. اسلام در عین اینكه به زن چنین استقلال اقتصادی در مقابل شوهر داد و برای شوهر هیچ حقی در مال زن و كار زن و معاملات زن قرار نداد، آیین مهر را منسوخ نكرد. این خود می رساند كه مهر از نظر اسلام به خاطر این نیست كه مرد بعداً از وجود زن بهره اقتصادی می برد و نیروی بدنی او را

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 207

استثمار می كند. پس معلوم می شود اسلام سیستم مهری مخصوص به خود دارد. این سیستم مهری و فلسفه اش را نباید با سایر سیستمهای مهری اشتباه كرد و ایراداتی كه بر آن سیستمها وارد است بر این سیستم وارد دانست.

آیین فطرت

همچنانكه در مقاله پیش گفتیم قرآن كریم تصریح می كند كه مهر «نحله» و عطیه است. قرآن این عطیه و پیشكشی را لازم می داند. قرآن رموز فطرت بشر را با كمال دقت رعایت كرده است و برای اینكه هر یك از زن و مرد نقش مخصوصی كه در طبیعت از لحاظ علایق دوستانه به عهده آنها گذاشته شده فراموش نكند، لزوم مهر را تأكید كرده است. نقش زن این است كه پاسخگوی محبت مرد باشد. محبت زن خوب است به صورت عكس العمل محبت مرد باشد نه به صورت ابتدایی. عشق ابتدایی زن یعنی عشقی كه از ناحیه زن شروع بشود و زن بدون آنكه مرد قبلًا او را خواسته باشد عاشق مردی بشود، همواره مواجه با شكست عشق و شكست شخصیت خود زن است، بر خلاف عشقی كه به صورت پاسخ به عشق دیگری در زن پیدا می شود؛ اینچنین عشق، نه خودش شكست می خورد و نه به شخصیت زن لطمه و شكست وارد می آورد.

آیا راست است كه زن وفا ندارد؟ پیمان محبت زن سست است؟ به عشق زن نباید اعتماد كرد؟.

این، هم راست است و هم دروغ. راست است اگر عشق از زن شروع شود. اگر زنی ابتدا عاشق مردی بشود و به او دل ببندد آتشش زود سرد می شود. به چنین عشقی نباید اعتماد كرد. اما دروغ است در صورتی كه عشق آتشین زن به صورت عكس العملی از عشق صادقانه مردی و به عنوان پاسخگویی به عشق راستین پیدا شده باشد. اینچنین عشقی عملًا مستبعد است كه فسخ بشود، مگر آنكه عشق مرد به سردی بگراید و البته در این صورت عشق زن تمام می شود. عشق فطری زن همین نوع از عشق است.

شهرت زن به بی وفایی در عشقهای نوع اول است و ستایشهایی كه از وفاداری زن شده مربوط به عشقهای نوع دوم است. جامعه اگر بخواهد پیوندهای زناشویی استحكام پیدا كند، چاره ای ندارد از اینكه از همان راهی برود كه قرآن رفته است؛ یعنی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 212 انتقادها ..... ص : 208



مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 208

قوانین فطرت را رعایت كند و از آن جمله نقش خاص هر یك از زن و مرد را در مسأله عشق در نظر بگیرد. قانون مهر هماهنگی با طبیعت است از این رو كه نشانه و زمینه آن است كه عشق از ناحیه مرد آغاز شده و زن پاسخگوی عشق اوست و مرد به احترام او هدیه ای نثار او می كند. از این رو نباید قانون مهر- كه یك ماده از یك اساسنامه كلی است و به دست طراح طبیعت تدوین شده- به نام تساوی حقوق زن و مرد ملغی گردد.

چنانكه ملاحظه فرمودید قرآن در باب مهر، رسوم و قوانین جاهلیت را علی رغم میل مردان آن روز عوض كرد. آنچه خود قرآن در باب مهر گفت رسم معمول جاهلیت نبود كه بگوییم قرآن اهمیتی به بود و نبود مهر نمی دهد. قرآن می توانست مهر را بكلی منسوخ كند و مردان را از این نظر راحت كند، ولی این كار را نكرد.

انتقادها

اكنون كه نظر اسلام را در باره مهر دانستید و معلوم شد مهر از نظر اسلام چه فلسفه ای دارد، خوب است سخن كسانی را كه به این قانون اسلامی انتقاد دارند نیز بشنوید.

خانم منوچهریان در كتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران در فصلی كه تحت عنوان «مهر» باز كرده اند چنین نوشته اند:

«همچنانكه برای داشتن باغ یا خانه یا اسب یا استر، مرد باید مبلغی بپردازد، برای خریدن زن هم باید پولی از كیسه خرج كند. و همچنانكه بهای خانه و باغ و استر بر حسب بزرگی و كوچكی و زشتی و زیبایی و بهره و فایده متفاوت است، بهای زن هم بر حسب زشتی و زیبایی و پولداری و بی پولی او تفاوت می كند. قانونگذاران مهربان و جوانمرد ما قریب 12 ماده در باره قیمت زن نوشته اند و فلسفه آنان آن است كه اگر پول در میان نباشد رشته استوار زناشویی سخت سست و زود گسل می شود.».

اگر قانون مهر از طرف اجنبی آمده بود، آیا باز هم اینقدر مورد بی مهری و تهمت و افترا بود؟ مگر هر پولی كه كسی به كسی می دهد، می خواهد او را بخرد؟! پس باید رسم هدیه و بخشش و پیشكش را منسوخ كنند. ریشه قانون مهر كه در قانون مدنی آمده

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 209

قرآن است. قرآن تصریح می كند كه مهر عنوانی جز عطیه و پیشكشی ندارد. بعلاوه، اسلام قوانین اقتصادی خود را آنچنان تنظیم كرده كه مرد حق هیچ گونه بهره برداری اقتصادی از زن ندارد. در این صورت چگونه می توان مهر را به عنوان قیمت زن یاد كرد؟.

ممكن است بگویید عملًا مردان ایرانی از زنان خود بهره برداری اقتصادی می كنند.

من هم قبول دارم كه بسیاری از مردان ایرانی این طورند، ولی این چه ربطی به مهر دارد؟ مردان كه نمی گویند ما به موجب اینكه مهر پرداخته ایم، به زنان خود تحكّم می كنیم. تحكّم مرد ایرانی به زن ایرانی ریشه های دیگری دارد. چرا به جای اینكه مردم را اصلاح كنید، قانون فطرت را خراب می كنید و بر مفاسد می افزایید؟ در تمام این گفته ها یك منظور بیشتر نهفته نیست و آن اینكه ایرانی و مشرق زمینی باید خود را و فلسفه زندگی خود را و معیارهای انسانی خود را فراموش كند و رنگ و شكل اجنبی به خود بگیرد تا بهتر آماده بلعیده شدن باشد.

خانم منوچهریان می گویند:

«اگر زن از نظر اقتصادی مانند مرد باشد، دیگر چه حاجت است كه ما برای او نفقه و كسوه و مهر قائل شویم؟ همچنانكه هیچ یك از این پیش بینی ها و محكم كاری ها در مورد مرد به میان نمی آید، در مورد زن هم آن وقت نباید وجود داشته باشد.».

اگر این سخن را خوب بشكافیم معنی اش این است: در دوره هایی كه برای زن حق مالكیت و استقلال اقتصادی قائل نبودند مهر و نفقه می توانست تا اندازه ای موجّه باشد، ولی اگر به زن استقلال اقتصادی داده شود (همچنانكه در اسلام این استقلال به زن داده شده) دیگر نفقه و مهر هیچ وجهی ندارد.

ایشان گمان كرده اند كه فلسفه مهر صرفاً این است كه در مقابل سلب حقوق اقتصادی زن پولی به او برسد. آیا بهتر نبود كه ایشان مراجعه كوتاهی به آیات قرآن می كردند و اندكی در باره تعبیراتی كه قرآن از مهر كرده تأمل می كردند و فلسفه اصلی مهر را درمی یافتند و آنگاه از اینكه كتاب آسمانی كشورشان دارای چنین منطق عالی است به خود می بالیدند؟.

نویسنده «چهل پیشنهاد» در شماره 89 مجله زن روز، صفحه 71 پس از ذكر وضع

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 210

ناهنجار زن در جاهلیت و اشاره به خدمات اسلام در این راه چنین نوشته است:

«چون زن و مرد مساوی آفریده شده اند، پرداخت بها یا اجرت از طرف یكی به دیگری منطق و دلیل عقلانی ندارد زیرا همان گونه كه مرد احتیاج به زن دارد، زن هم به وجود مرد نیازمند است و آفرینش آنها را به یكدیگر محتاج خلق كرده و در این احتیاج هر دوی آنها وضع مساوی دارند، و لذا الزام یكی به دادن وجه به دیگری بلادلیل خواهد بود. و لكن از نظر اینكه طلاق در اختیار مرد بوده و زن برای زندگی مشترك با مرد تأمین نداشته، لذا به زن حق داده شده علاوه بر اعتماد به شخصیت زوج، نوعی وثیقه و اعتبار مالی نیز از مرد مطالبه نماید ...».

در صفحه 72 می گوید:

«اگر ماده 1133 قانون مدنی كه مقرر می دارد: «مرد می تواند هر وقت كه بخواهد زن خود را طلاق دهد» اصلاح گردد و طلاق بسته به میل و هوس مرد نباشد، اساساً صداق و مهر فلسفه وجودی خود را از دست خواهد داد.».

از آنچه تاكنون گفته ایم بی پایگی این سخنان روشن گشت. معلوم شد كه مهر، بها یا اجرت نیست و منطق عقلانی هم دارد. هم معلوم شد زن و مرد در احتیاج به یكدیگر وضع مساوی ندارند و خلقت، آنها را در دو وضع مختلف قرار داده است.

از همه بی پایه تر اینكه فلسفه مهر را وثیقه مالی در مقابل حق طلاق برای مرد ذكر كرده است و مدعی است علت اینكه اسلام مهر را مقرر كرده است همین جهت است.

از این گونه اشخاص باید پرسید: چرا اسلام حق طلاق را به مرد داد تا زن به وثیقه مالی احتیاج پیدا كند؟ بعلاوه، معنی این سخن این است: علت اینكه پیغمبر اكرم برای زنان خود مهر قرار می داد این بود كه می خواست به آنها در مقابل خودش وثیقه مالی بدهد، و علت اینكه در ازدواج علی و فاطمه برای فاطمه مهر قرار داد این بود كه می خواست برای فاطمه در مقابل علی یك وثیقه مالی و وسیله اطمینان فكری بگیرد.

اگر اینچنین است، پس چرا پیغمبر اكرم زنان را توصیه كرد كه متقابلًا مهر خود را به شوهر ببخشند و برای این بخشش پاداشها ذكر كرد؟ بعلاوه، چرا توصیه كرد كه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 211

حتی الامكان مهر زنان زیاد نباشد؟ آیا جز این است كه از نظر پیغمبر اسلام هدیه زناشویی مرد به نام مهر، و بخشش مهر یا معادل آن از طرف زن به مرد موجب استحكام الفت و علقه زناشویی می شود؟.

اگر نظر اسلام به این بود كه مهر یك وثیقه مالی باشد، چرا در كتاب آسمانی خود گفت: «و اتُو النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً»؛ چرا نگفت «و اتُو النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ وَثیقَةً»؟.

گذشته از همه اینها، نویسنده مزبور پنداشته كه رسم مهر در صدر اسلام همین بوده كه امروز هست. معمول امروز این است كه مهر بیشتر جنبه ذمّه و عهده دارد؛ یعنی مرد مبلغی را طبق عقد و سند به عنوان مهر به عهده می گیرد و زن معمولًا آن را مطالبه نمی كند مگر وقتی كه اختلاف و مشاجره ای به میان آید. این گونه مهرها می تواند جنبه وثیقه به خود بگیرد. در صدر اسلام معمول این بود كه مرد هرچه به عنوان مهر متعهد می شد، نقد می پرداخت. علیهذا به هیچ وجه نمی توان گفت كه نظر اسلام از مهر این بوده كه وثیقه ای در اختیار زن قرار دهد.

تاریخ نشان می دهد كه پیغمبر اكرم به هیچ وجه حاضر نبود زنی را بدون مهر در اختیار مردی قرار دهد. داستانی با اندك اختلاف در كتب شیعه و سنی آمده است از این قرار:

زنی آمد به خدمت پیغمبر اكرم و در حضور جمع ایستاد و گفت:

یا رسول اللَّه! مرا به همسری خود بپذیر.

رسول اكرم در مقابل تقاضای زن سكوت كرد، چیزی نگفت. زن سر جای خود نشست.

مردی از اصحاب بپا خاست و گفت:

یا رسول اللَّه! اگر شما مایل نیستید، من حاضرم.

پیغمبر اكرم سؤال كرد:

مهر چی می دهی؟.

- هیچی ندارم.

- این طور كه نمی شود. برو به خانه ات، شاید چیزی پیدا كنی و به عنوان مهر به این زن بدهی.

مرد به خانه اش رفت و برگشت و گفت:

در خانه ام چیزی پیدا نكردم.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 212

- باز هم برو بگرد. یك انگشتر آهنی هم كه بیاوری كافی است.

دومرتبه رفت و برگشت و گفت: انگشتر آهنی هم در خانه ما پیدا نمی شود. من حاضرم همین جامه كه به تن دارم مهر این زن كنم.

یكی از اصحاب كه او را می شناخت گفت: یا رسول اللَّه! به خدا این مرد جامه ای غیر از این جامه ندارد. پس نصف این جامه را مهر زن قرار دهید.

پیغمبر اكرم فرمود: اگر نصف این جامه مهر زن باشد كدامیك بپوشند؟ هر كدام بپوشند دیگری برهنه می ماند. خیر، این طور نمی شود.

مرد خواستگار سر جای خود نشست. زن هم به انتظار، جای دیگری نشسته بود.

مجلس وارد بحث دیگری شد و طول كشید. مرد خواستگار حركت كرد برود. رسول اكرم او را صدا كرد:

آهای بیا.

آمد.

- بگو ببینم قرآن بلدی؟.

- بلی یا رسول اللَّه! فلان سوره و فلان سوره را بلدم.

- می توانی از حفظ قرائت كنی؟.

- بلی می توانم.

- بسیار خوب، درست شد. پس این زن را به عقد تو در آوردم و مهر او این باشد كه تو به او قرآن تعلیم بدهی.

مرد دست زن خود را گرفت و رفت.

در باب مهر مطالب دیگری هست ولی ما سخن را همین جا كوتاه می كنیم

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 217 یك مقایسه ..... ص : 216

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 213

مهر و نفقه

نظر اسلام را در باره مهر و فلسفه مهر بیان كردیم. اكنون نوبت آن است كه مسأله نفقه را مورد بحث قرار دهیم.

قبلًا باید بدانیم كه در قوانین اسلامی، نفقه نیز مانند مهر وضع مخصوص به خود دارد و نباید با آنچه در دنیای غیر اسلامی می گذشته یا می گذرد یكی دانست.

اگر اسلام به مرد حق می داد كه زن را در خدمت خود بگمارد و محصول كار و زحمت و بالأخره ثروتی كه زن تولید می كند مال خود بداند، علت و فلسفه نفقه دادن مرد به زن روشن بود زیرا واضح است اگر انسان، حیوان یا انسان دیگری را مورد بهره برداری اقتصادی قرار دهد ناچار است مخارج زندگی او را نیز تأمین كند. اگر گاریچی به اسب خود كاه و جو ندهد آن اسب برای او باركشی نمی كند.

اما اسلام چنین حقی برای مرد قائل نیست؛ به زن حق داد مالك شود، تحصیل ثروت كند و به مرد حق نداده در ثروتی كه به او تعلق دارد تصرف كند؛ و در عین حال بر مرد لازم دانسته كه بودجه خانواده را تأمین كند، مخارج زن و فرزندان و نوكر و كلفت و مسكن و غیره را بپردازد، چرا و به چه علتی؟.

متأسفانه غرب مآب های ما به هیچ وجه حاضر نیستند در باره این امور ذره ای فكر كنند؛ چشمها را به روی هم می گذارند و عین انتقاداتی را كه غربیان بر سیستمهای

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 214

حقوقی خودشان می كنند- و البته آن انتقادات صحیح هم هست- اینها در مورد سیستم حقوقی اسلامی ذكر می كنند.

واقعاً اگر كسی بگوید نفقه زن در غرب تا قرن نوزدهم چیزی جز جیره خواری و نشانه بردگی زن نبوده است راست گفته است، زیرا وقتی كه زن موظف باشد مجاناً داخله زندگی مرد را اداره كند و حق مالكیت نداشته باشد، نفقه ای كه به او داده می شود از نوع جیره ای است كه به اسیر یا علوفه ای است كه به حیوانات باركش داده می شود.

اما اگر قانون بخصوصی در جهان پیدا شود كه اداره داخله زندگی مرد را به عنوان یك وظیفه لازم از دوش زن بردارد و به او حق تحصیل ثروت و استقلال كامل اقتصادی بدهد، در عین حال او را از شركت در بودجه خانوادگی معاف كند، ناچار فلسفه دیگری در نظر گرفته و باید در اطراف آن فلسفه تأمل كرد.

محجوریت زن فرنگی تا نیمه دوم قرن نوزدهم

در شرح قانون مدنی ایران تألیف دكتر شایگان، صفحه 362 چنین نوشته شده:

«استقلالی كه زن در دارایی خود دارد و فقه شیعه از ابتدا آن را شناخته است، در حقوق یونان و رم و ژاپن و تا چندی پیش هم در حقوق غالب كشورها وجود نداشته؛ یعنی زن مثل صغیر و مجنون، محجور و از تصرف در اموال خود ممنوع بوده است. در انگلستان كه سابقاً شخصیت زن كاملًا در شخصیت شوهر محو بود دو قانون، یكی در سال 1870 و دیگری در سال 1882 میلادی به اسم قانون مالكیت زن شوهردار، از زن رفع حجر نمود. در ایتالیا قانون 1919 میلادی زن را از شمار محجورین خارج كرد. در قانون مدنی آلمان (1900 میلادی) و در قانون مدنی سویس (1907 میلادی) زن مثل شوهر خود اهلیت دارد.

ولی زن شوهردار در حقوق پرتغال و فرانسه هنوز در عداد محجورین است، گو كه قانون 18 فوریه 1938 در فرانسه در حدودی حجر زن شوهردار را تعدیل كرده است.».

چنانكه ملاحظه می فرمایید هنوز یك قرن نمی گذرد از وقتی كه اولین قانون استقلال مالی زن در مقابل شوهر (1882 در انگلستان) در اروپا تصویب شد و به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 215

اصطلاح از زن شوهردار رفع محجوریت شد.

چرا اروپا ناگهان استقلال مالی داد؟

حالا چطور شد كه در یك قرن چنین حادثه مهمی رخ داد؟ آیا احساسات انسانی مردان اروپایی به غلیان آمد و به ظالمانه بودن كار خود پی بردند؟.

پاسخ این پرسش را از ویل دورانت بشنوید. وی در لذات فلسفه صفحه 158 بحثی تحت عنوان «علل» باز كرده است و در آنجا به اصطلاح علل آزادی زن را در اروپا شرح می دهد.

متأسفانه در آنجا به حقیقت وحشتناكی برمی خوریم. معلوم می شود زن اروپایی برای آزادی و حق مالكیت خود، از ماشین باید تشكر كند نه از آدم، و در مقابل چرخهای عظیم ماشین باید سر تعظیم فرود آورد نه در مقابل مردان اروپایی. آزمندی و حرص صاحبان كارخانه بود كه برای اینكه سود بیشتری ببرند ومزد كمتری بدهند قانون استقلال اقتصادی را در مجلس انگلستان گذراند.

ویل دورانت می گوید:

«این واژگونی سریع عادات و رسوم محترم و قدیمتر از تاریخ مسیحیت را چگونه تعلیل كنیم؟ علت عمومی این تغییر، فراوانی و تعدد ماشین آلات است. «آزادی» زن از عوارض انقلاب صنعتی است ...

یك قرن پیش در انگلستان كار پیدا كردن بر مردان دشوار گشت. اما اعلانها از آنان می خواست كه زنان و كودكان خود را به كارخانه ها بفرستند. كارفرمایان باید در اندیشه سود و سهام خود باشند و نباید خاطر خود را با اخلاق و رسوم حكومتها آشفته سازند. كسانی كه ناآگاه بر «خانه براندازی» توطئه كردند كارخانه داران وطن دوست قرن نوزدهم انگلستان بودند.

نخستین قدم برای آزادی مادران بزرگ ما قانون 1882 بود. به موجب این قانون، زنان بریتانیای كبیر از آن پس از امتیاز بی سابقه ای برخوردار می شدند و آن اینكه پولی را كه به دست می آوردند حق داشتند برای خود نگه دارند. این قانون اخلاقی عالی و مسیحی را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه ها بكشانند. از آن سال تا به امسال سودجویی مقاومت ناپذیری آنان

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 216

را از بندگی و جان كندن در خانه رهانیده، گرفتار بندگی و جان كندن در مغازه و كارخانه كرده است.».

چنانكه ملاحظه می فرمایید سرمایه داران و كارخانه داران انگلستان بودند كه به خاطر منافع مادی این قدم را به نفع زن برداشتند.

قرآن و استقلال اقتصادی زن

اسلام در هزاروچهارصد سال پیش این قانون را گذراند و گفت: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ» «1» مردان را از آنچه كسب می كنند و به دست می آورند بهره ای است و زنان را از آنچه كسب می كنند و به دست می آورند بهره ای است.

قرآن مجید در آیه كریمه همان طوری كه مردان را در نتایج كار و فعالیتشان ذی حق دانست، زنان را نیز در نتیجه كار و فعالیتشان ذی حق شمرد.

در آیه دیگر فرمود: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْاقْرَبونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْاقْرَبونَ» «2» یعنی مردان را از مالی كه پدر و مادر و یا خویشاوندان بعد از مردن خود باقی می گذارند بهره ای است و زنان را هم از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود باقی می گذارند بهره ای است.

این آیه حق ارث بردن زن را تثبیت كرد. ارث بردن یا نبردن زن تاریخچه مفصلی دارد كه به خواست خدا بعداً ذكر خواهیم كرد. عرب جاهلیت حاضر نبود به زن ارث بدهد، اما قرآن كریم این حق را برای زن تثبیت كرد.

یك مقایسه

پس قرآن كریم سیزده قرن قبل از اروپا به زن استقلال اقتصادی داد، با این تفاوت:

اولًا انگیزه ای كه سبب شد اسلام به زن استقلال اقتصادی بدهد جز جنبه های انسانی و عدالت دوستی و الهی اسلام نبوده. در آنجا مطالبی از قبیل مطامع كارخانه داران انگلستان وجود نداشت كه به خاطر پركردن شكم خود این قانون را

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 217

گذراندند، بعد با بوق و كرنا دنیا را پركردند كه ما حق زن را به رسمیت شناختیم و حقوق زن و مرد را مساوی دانستیم.

ثانیاً اسلام به زن استقلال اقتصادی داد، اما به قول ویل دورانت خانه براندازی نكرد، اساس خانواده ها را متزلزل نكرد، زنان را علیه شوهران و دختران را علیه پدران به تمرد و عصیان وادار نكرد. اسلام با این دو آیه انقلاب عظیم اجتماعی به وجود آورد، اما آرام و بی ضرر و بی خطر.

ثالثاً آنچه دنیای غرب كرد این بود كه به قول ویل دورانت زن را از بندگی و جان كندن در خانه رهانید و گرفتار بندگی و جان كندن در مغازه و كارخانه كرد؛ یعنی اروپا غل و زنجیری از دست و پای زن باز كرد و غل و زنجیر دیگری كه كمتر از اولی نبود به دست و پای او بست. اما اسلام زن را از بندگی و بردگی مرد در خانه و مزارع و غیره رهانید و با الزام مرد به تأمین بودجه اجتماع خانوادگی، هر نوع اجبار و الزامی را از دوش زن برای تأمین مخارج خود و خانواده برداشت. زن از نظر اسلام در عین اینكه حق دارد طبق غریزه انسانی به تحصیل ثروت و حفظ و افزایش آن بپردازد، طوری نیست كه جبر زندگی، او را تحت فشار قرار دهد و غرور و جمال و زیبایی را- كه همیشه با اطمینان خاطر باید همراه [وی ] باشد- از او بگیرد.

اما چه باید كرد؛ چشمها و گوشهای برخی نویسندگان ما بسته تر از آن است كه در باره این حقایق مسلّم تاریخی و فلسفی بیندیشند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 222 رعایت جانب زن در مسائل مالی ..... ص : 220

انتقاد و پاسخ

خانم منوچهریان در كتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران صفحه 37 می نویسند:

«قانون مدنی ما از یك سو مرد را وا می دارد كه به زن خود نفقه بدهد یعنی جامه، خوراك و مسكن وی را آماده كند. همچنانكه مالك اسب و استر باید برای آنان خوراك و مسكن فراهم آورد، مالك زن نیز باید این حداقل زندگی را در دسترس او بگذارد. ولی از سوی دیگر معلوم نیست چرا ماده 1110 قانون مدنی مقرر می دارد كه در عده وفات، زن نفقه ندارد و حال آنكه در هنگام مرگ شوهر، زن به ملاطفت و تسلیت احتیاج دارد و می خواهد به محض ازدست دادن مالك خود

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 218

پریشان روزگار و آشفته خاطر نشود. ممكن است بگویید: شما كه دم از آزادی می زنید و می خواهید در همه جا با مرد یكسان باشید، چرا در اینجا می خواهید باز هم زن بنده و جیره خوار مرد باشد و چشم داشته باشد كه پس از وی نیز این بندگی و جیره خواری ادامه یابد؟ ما در پاسخ می گوییم: مطابق همان فلسفه بردگی زن كه طرح این قانون مدنی بر پایه آن ریخته شده است، خوب بود كه به قول سعدی «مالكان تحریر» پس از خود نیز نفقه را برای زن مقرر می داشتند و قانون هم این موضوع را رعایت می كرد.».

ما از این نویسنده می پرسیم كه از كجای قانون مدنی و از كجای قانون اسلام (یا به قول شما فلسفه بردگی زن) شما استنباط كردید كه مرد مالك زن است و علت نفقه دادن مرد مملوك بودن زن است؟ این چطور مالكی است كه حق ندارد به مملوك خود بگوید این كاسه آب را به من بده؟ این چطور مالكی است كه مملوكش هر كاری بكند به خودش تعلق دارد نه به مالك؟ این چطور مالكی است كه مملوكش در كوچكترین قدمی كه برای او بردارد- اگر دل خودش بخواهد- حق دارد مطالبه مزد بكند؟ این چطور مالكی است كه حق ندارد به مملوك خودش تحمیل كند كه بچه ای را كه در خانه مالك خود زاییده است مجاناً شیر دهد؟.

ثانیاً مگر هركس نفقه خور كسی بود مملوك اوست؟ از نظر اسلام و هر قانون دیگری فرزندان، واجب النفقه پدر یا پدر و مادرند. آیا این دلیل است كه همه قوانین جهان فرزندان را مملوك پدران می دانند؟ در اسلام پدر و مادر اگر فقیر باشند واجب النفقه فرزند می باشند بدون اینكه فرزند حق تحمیلی به آنها داشته باشد. پس آیا باید بگوییم اسلام پدران و مادران را مملوك فرزندان خود شناخته است؟.

ثالثاً از همه عجیبتر این است كه می گویند: چرا نفقه زن در عده وفات واجب نیست در صورتی كه زن در این وقت كه شوهر خود را از دست می دهد بیشتر به پول شوهر احتیاج دارد؟.

مثل این است كه این نویسنده گرامی در اروپای صد سال پیش زندگی می كند.

ملاك نفقه دادن مرد به زن احتیاج زن نیست. اگر از نظر اسلام زن در مدتی كه با شوهر خود زندگی می كند حق مالكیت نمی داشت، این مطلب درست بود كه بعد از مردن شوهر بلافاصله وضع زن مختل می شود. ولی [با توجه به ] قانونی كه به زن حق

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 219

مالكیت داده است و زنان به واسطه تأمین شدن از جانب شوهران همیشه ثروت خود را حفظ می كنند، چه لزومی دارد كه پس از بهم خوردن آشیانه زندگی باز هم تا مدتی نفقه بگیرند؟ نفقه حق زینت بخشیدن به آشیانه مرد است. پس از خرابی آشیانه لزومی ندارد كه این حق برای زن ادامه پیدا كند.

سه نوع نفقه

در اسلام سه نوع نفقه وجود دارد:

نوع اول نفقه ای كه مالك باید صرف مملوك خود بكند. مخارجی كه مالك حیوانات برای آنها می كند، از این قبیل است. ملاك این نوع نفقه مالكیت و مملوكیت است.

نوع دوم نفقه ای است كه انسان باید صرف فرزندان خود در حالی كه صغیر یا فقیرند و یا صرف پدر ومادر خود كه فقیرند بنماید. ملاك این نوع نفقه مالكیت و مملوكیت نیست، بلكه حقوقی است كه طبیعتاً فرزندان بر به وجود آورندگان خود پیدا می كنند و حقوقی است كه پدر و مادر به حكم شركت در ایجاد فرزند و به حكم زحماتی كه در دوره كودكی فرزند خود متحمل شده اند بر فرزند پیدا می كنند. شرط این نوع از نفقه، ناتوان بودن شخص واجب النفقه است.

نوع سوم نفقه ای است كه مرد در مورد زن صرف می كند. ملاك این نوع از نفقه نه مالكیت و مملوكیت است و نه حق طبیعی به مفهومی كه در نوع دوم گفته شد و نه عاجز بودن و ناتوان بودن و فقیر بودن زن.

زن فرضاً میلیونر و دارای درآمد سرشاری باشد و مرد ثروت و درآمد كمی داشته باشد، باز هم مرد باید بودجه خانوادگی و از آن جمله بودجه شخصی زن را تأمین كند.

فرق دیگری كه این نوع از نفقه با نوع اول و دوم دارد این است كه در نوع اول و دوم اگر شخص از زیر بار وظیفه شانه خالی كند و نفقه ندهد گناهكار است اما تخلف وظیفه به صورت یك دینِ قابل مطالبه و استیفا درنمی آید یعنی جنبه حقوقی ندارد. ولی در نوع سوم اگر از زیر بار وظیفه شانه خالی كند، زن حق دارد به صورت یك امر حقوقی اقامه دعوا كند و در صورت اثبات از مرد بگیرد. ملاك این نوع از نفقه چیست؟ ان شاء اللَّه در مقاله آینده در باره آن بحث خواهیم كرد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 220

آیا زن امروز مهر و نفقه نمی خواهد؟

گفتیم از نظر اسلام تأمین بودجه كانون خانوادگی، از آن جمله مخارج شخصی زن به عهده مرد است. زن از این نظر مسؤولیتی ندارد. زن فرضاً دارای ثروت هنگفتی بوده و چندین برابر شوهر دارایی داشته باشد، ملزم نیست در این بودجه شركت كند.

شركت زن در این بودجه، چه از لحاظ پولی كه بخواهد خرج كند و چه از لحاظ كاری كه بخواهد صرف كند، اختیاری و وابسته به میل و اراده خود اوست.

از نظر اسلام با اینكه بودجه زندگی زن جزء بودجه خانوادگی و بر عهده مرد است، مرد هیچ گونه تسلط اقتصادی و حق بهره برداری از نیرو و كار زن ندارد؛ نمی تواند او را استثمار كند. نفقه زن از این جهت مانند نفقه پدر و مادر است كه در موارد خاصی بر عهده فرزند است اما فرزند در مقابل این وظیفه كه انجام می دهد هیچ گونه حقی از نظر استخدام پدر و مادر پیدا نمی كند.

رعایت جانب زن در مسائل مالی

اسلام به شكل بی سابقه ای جانب زن را در مسائل مالی و اقتصادی رعایت كرده است. از طرفی به زن استقلال و آزادی كامل اقتصادی داده و دست مرد را از مال و كار او كوتاه كرده و حق قیمومت در معاملات زن را- كه در دنیای قدیم سابقه ممتد دارد و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 221

در اروپا تا اوایل قرن بیستم رایج بود- از مرد گرفته است، و از طرف دیگر با برداشتن مسؤولیت تأمین بودجه خانوادگی از دوش زن، او را از هر نوع اجبار و الزام برای دویدن به دنبال پول معاف كرده است.

غرب پرستان آنگاه كه می خواهند به نام حمایت از زن از این قانون انتقاد كنند، چاره ای ندارند از اینكه به یك دروغ شاخدار متوسل شوند. اینها می گویند: فلسفه نفقه این است كه مرد خود را مالك زن می داند و او را به خدمت خود می گمارد. همان طوری كه مالك حیوان ناچار است مخارج ضروری حیوانات مملوك خود را بپردازد تا آن حیوانات بتوانند به او سواری بدهند و برایش باركشی كنند، قانون نفقه هم برای همین منظور حداقلِ بخور ونمیر را برای زن واجب كرده است.

اگر كسی قانون اسلام را در این مسائل از آن جهت مورد حمله قرار دهد كه اسلام بیش از حد لازم زن را نوازش كرده و مرد را زیر بار كشیده و او را به صورت خدمتكار بی مزد و اجری برای زن در آورده است، بهتر می تواند به ایراد خود آب و رنگ و سر و صورتی بدهد تا اینكه به نام زن و به نام حمایت زن بر این قانون ایراد بگیرد.

حقیقت این است كه اسلام نخواسته به نفع زن و علیه مرد یا به نفع مرد و علیه زن قانونی وضع كند. اسلام نه جانبدار زن است و نه جانبدار مرد. اسلام در قوانین خود سعادت مرد و زن و فرزندانی كه باید در دامن آنها پرورش یابند و بالأخره سعادت جامعه بشریت را در نظر گرفته است. اسلام راه وصول زن و مرد و فرزندان آنها و جامعه بشریت را به سعادت، در این می بیند كه قواعد و قوانین طبیعت و اوضاع و احوالی كه به دست توانا و مدبر خلقت به وجود آمده نادیده گرفته نشود.

همچنانكه مكرر گفته ایم اسلام در قوانین خود این قاعده را همواره رعایت كرده است كه مرد مظهر نیاز و احتیاج و زن مظهر بی نیازی باشد. اسلام مرد را به صورت خریدار و زن را به صورت صاحب كالا می شناسد. از نظر اسلام در وصال و زندگی مشترك زن و مرد، این مرد است كه باید خود را به عنوان بهره گیر بشناسد و هزینه این كار را تحمل كند. زن و مرد نباید فراموش كنند كه در مسأله عشق، از نظر طبیعت دو نقش جداگانه به عهده آنها واگذار شده است. ازدواج هنگامی پایدار و مستحكم و لذت بخش است كه زن و مرد در نقش طبیعی خود ظاهر شوند.

علت دیگر كه برای لزوم نفقه زن بر مرد در كار است این است كه مسؤولیت و رنج و زحمات طاقت فرسای تولید نسل از لحاظ طبیعت به عهده زن گذاشته شده است.

آنچه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 222

در این كار از نظر طبیعی به عهده مرد است یك عمل لذت بخش آنی بیش نیست.

این زن است كه باید این بیماری ماهانه را (در غیر ایام كودكی و پیری) تحمل كند، سنگینی دوره بارداری و بیماری مخصوص این دوره را به عهده بگیرد، سختی زایمان و عوارض آن را تحمل نماید، كودك را شیر بدهد و پرستاری كند.

اینها همه از نیروی بدنی و عضلانی زن می كاهد، توانایی او را در كار و كسب كاهش می دهد. اینهاست كه اگر بنا بشود قانون، زن و مرد را از لحاظ تأمین بودجه زندگی در وضع مشابهی قرار دهد و به حمایت زن بر نخیزد، زن وضع رقت باری پیدا خواهد كرد. و همینها سبب شده كه در جاندارانی كه به صورت جفت زندگی می كنند، جنس نر همواره به حمایت جنس ماده برخیزد، او را در مدت گرفتاری تولید نسل در خوراك و آذوقه كمك كند.

بعلاوه زن و مرد از لحاظ نیروی كار و فعالیتهای خشن تولیدی و اقتصادی، مشابه و مساوی آفریده نشده اند. اگر بنای بیگانگی باشد و مرد در مقابل زن قد علم كند و به او بگوید ذره ای از درآمد خودم را خرج تو نمی كنم، هرگز زن قادر نیست خود را به پای مرد برساند.

گذشته از اینها و از همه بالاتر اینكه احتیاج زن به پول و ثروت از احتیاج مرد افزونتر است. تجمل و زینت جزء زندگی زن و از احتیاجات اصلی زن است. آنچه یك زن در زندگی معمولی خود خرج تجمل و زینت و خودآرایی می كند برابر است با مخارج چندین مرد. میل به تجمل به نوبت خود میل به تنوع و تفنن را در زن به وجود آورده است. برای یك مرد یك دست لباس تا وقتی قابل پوشیدن است كه كهنه و مندرس نشده است، اما برای یك زن چطور؟ برای یك زن تا وقتی قابل پوشیدن است كه جلوه تازه ای به شمار رود. ای بسا كه یك دست لباس یا یكی از زینت آلات برای زن ارزش بیش از یك بار پوشیدن را نداشته باشد. توانایی كار و كوشش زن برای تحصیل ثروت از مرد كمتر است، اما استهلاك ثروت زن به مراتب از مرد افزونتر است.

بعلاوه زن باقی ماندن زن، یعنی باقی ماندن جمال و نشاط و غرور در زن، مستلزم آسایش بیشتر و تلاش كمتر و فراغ خاطر زیادتری است. اگر زن مجبور باشد مانند مرد دائماً در تلاش و كوشش و در حال دویدن و پول درآوردن باشد، غرورش در هم می شكند، چینها و گره هایی كه گرفتاریهای مالی به چهره و ابروی مرد انداخته است در چهره و ابروی او پیدا خواهد شد. مكرر شنیده شده است زنان غربی كه بیچاره ها در

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 227 دولت به جای شوهر ..... ص : 225

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 223

كارگاهها و كارخانه ها و اداره ها اجباراً در تلاش معاشند، آرزوی زندگی زن شرقی را دارند. بدیهی است زنی كه آسایش خاطر ندارد، فرصتی نخواهد یافت كه به خود برسد و مایه سرور و بهجت مرد نیز واقع شود.

لذا نه تنها مصلحت زن، بلكه مصلحت مرد و كانون خانوادگی نیز در این است كه زن از تلاشهای اجباری خردكننده معاش معاف باشد. مرد هم می خواهد كانون خانوادگی برای او كانون آسایش و رفع خستگی و فراموشخانه گرفتاریهای بیرونی باشد. زنی قادر است كانون خانوادگی را محل آسایش و فراموشخانه گرفتاریها قرار دهد كه خود به اندازه مرد خسته و كوفته كار بیرون نباشد. وای به حال مردی كه خسته و كوفته پا به خانه بگذارد و با همسری خسته تر و كوفته تر از خود روبرو شود. لهذا آسایش و سلامت و نشاط و فراغ خاطر زن برای مرد نیز ارزش فراوان دارد.

سرّ اینكه مردان حاضرند با جان كندن پول درآورند و دو دستی تقدیم زن خود كنند تا او با گشاده دستی خرج سر و بر خود كند این است كه مرد نیاز روحی خود را به زن دریافته است؛ دریافته است كه خداوند زن را مایه آسایش و آرامش روح او قرار داده است (وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْكُنَ الَیْها) «1»؛ دریافته است كه هر اندازه موجبات آسایش و فراغ خاطر همسر خود را فراهم كند، غیر مستقیم به سعادت خود خدمت كرده است و كانون خانوادگی خود را رونق بخشیده است؛ دریافته است كه از دو همسر لازم است لااقل یكی مغلوب تلاشها و خستگیها نباشد تا بتواند آرامش دهنده روح دیگری باشد، و در این تقسیم كار آن كه بهتر است در معركه زندگی وارد نبرد شود مرد است و آن كه بهتر می تواند آرامش دهنده روح دیگری باشد زن است.

زن از جنبه مالی و مادی نیازمند به مرد آفریده شده است و مرد از جنبه روحی. زن بدون اتكاء به مرد نمی تواند نیازهای فراوان مادی خود را- كه چندین برابر مرد است- رفع كند. از این رو اسلام همسر قانونی زن (فقط همسر قانونی او را) نقطه اتكاء او معین كرده است.

زن اگر بخواهد آن طور كه دلش می خواهد با تجمل زندگی كند، اگر به همسر قانونی خود متكی نباشد به مردان دیگر متكی خواهد شد. این همان وضعی است كه مع الاسف نمونه های زیادی پیدا كرده و رو به افزایش است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 224

فلسفه تبلیغ علیه نفقه

مردان شكارچی این نكته را دریافته اند و یكی از علل تبلیغ علیه نفقه زن بر شوهر همین است كه احتیاج فراوان زن به پول اگر از شوهر بریده شود زن به آسانی به دامن شكارچی خواهد افتاد.

اگر در فلسفه حقوقهای گزافی كه در مؤسسات به خانمها پرداخته می شود دقت كنید، مفهوم عرض مرا بهتر درخواهید یافت. شك نداشته باشید كه الغاء نفقه موجب ازدیاد فحشا می شود.

چگونه برای یك زن مقدور است كه حساب زندگی خود را از مرد جدا كند و آنگاه بتواند خود را چنانكه طبیعتش اقتضا می كند اداره كند؟.

حقیقت را اگر بخواهید، فكر الغاء نفقه از طرف مردانی هم كه از تجمل و اسراف زنان به ستوه آمده اند تقویت می شود؛ اینها می خواهند با دست خودِ زن و به نام آزادی و مساوات، انتقام خود را از زنان اسرافكار و تجمل پرست بگیرند.

ویل دورانت در لذات فلسفه پس از آن كه تعریفی از ازدواج نوین به این صورت می كند: «زناشویی قانونی با جلوگیری قانونی از حمل و با حق طلاق وابسته به رضایت طرفین و نبودن فرزند و نفقه» می گوید:

«زنان تجمل پرست طبقه متوسط سبب خواهند شد كه به زودی انتقام مرد زحمتكش از تمام جنس زن گرفته شود. ازدواج چنان تغییر خواهد كرد كه دیگر زنان بیكاری كه فقط مایه زینت و وحشت خانه های پرخرج بودند وجود نخواهند داشت. مردان از زنان خود خواهند خواست كه خود مخارج خود را دربیاورند.

زناشویی دوستانه (ازدواج نوین) حكم می كند كه زن باید تا هنگام حمل كار كند.

در اینجا نكته ای هست كه موجب تكمیل آزادی زن خواهد شد و آن اینكه از این به بعد باید خود خرج خود را از اول تا آخر بپردازد. انقلاب صنعتی نتایج بیرحمانه خود را (در باره زن) ظاهر می سازد. زن باید در كارخانه با شوهر خود كار كند. زن به جای آنكه در اتاق خلوتی بنشیند و مرد را ناگزیر سازد كه برای جبران بی حاصلی او دو برابر كار كند، باید در كار و پاداش و حقوق و تكالیف با او برابر باشد.»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 225

آنگاه به صورت طنز می گوید: «معنی آزادی زن این است».

دولت به جای شوهر

این جهت كه وظایف طبیعی زن در تولید نسل ایجاب می كند كه زن از نقطه نظر مالی و اقتصادی نقطه اتكایی داشته باشد، مطلبی نیست كه قابل انكار باشد.

در اروپای امروز افرادی هستند كه طرفداری از آزادی زن را به آنجا رسانده اند كه از بازگشت دوره «مادرشاهی» و طرد پدر به طور كلی از خانواده دم می زنند. به عقیده اینها با استقلال كامل اقتصادی زن و تساوی او در همه شؤون با مرد، در آینده پدر عضو زائد شناخته خواهد شد و برای همیشه از خانواده حذف خواهد شد.

در عین حال همین افراد دولت را دعوت می كنند كه جانشین پدر شود و به مادران كه قطعاً حاضر نخواهند بود به تنهایی تشكیل عائله بدهند و همه مسؤولیتها را به عهده بگیرند، پول و مساعده بدهد تا از بارداری جلوگیری نكنند و نسل اجتماع منقطع نگردد؛ یعنی زن خانواده كه در گذشته نفقه خور و به قول اعتراض كنندگان مملوك مرد بوده است، از این به بعد نفقه خور و مملوك دولت باشد؛ وظایف و حقوق پدر به دولت منتقل گردد.

ای كاش افرادی كه تیشه برداشته، كوركورانه بنیان استوار كانون مقدس خانوادگی ما را- كه بر اساس قوانین مقدس آسمانی بنیان شده است- خراب می كنند، می توانستند به عواقب كار بیندیشند و شعاع دورتری را ببینند.

برتراند راسل در كتاب زناشویی و اخلاق فصلی تحت عنوان «خانواده و دولت» باز كرده است. در آنجا پس از آن كه در باره بعضی دخالتهای فرهنگی و بهداشتی دولت در باره كودكان بحثی می كند، می گوید:

«ظاهراً چیزی نمانده كه پدر علت وجودی بیولوژیك خود را از دست بدهد ... یك عامل نیرومند دیگر در طرد پدر مؤثر است و آن تمایل زنان به استقلال مادی است.

زنانی كه در رأی دادن شركت می كنند غالباً متأهل نیستند و اشكالات زنان متأهل امروز بیش از زنان مجرد است و با وجود امتیازات قانونی، در رقابت برای مشاغل عقب می مانند ... برای زنان متأهل دو راه است كه استقلال اقتصادی خود را حفظ كنند: یكی آن است كه در مشاغل خود باقی بمانند و لازمه این فرض این است كه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 226

پرستاری اطفال خود را به پرستاران مزدبگیر واگذار كنند و بالنتیجه كودكستانها و پرورشگاهها توسعه زیادی خواهد یافت و نتیجه منطقی این وضع این است كه از لحاظ روانشناسی برای كودك نه پدری وجود خواهد داشت نه مادری. راه دیگر آن است كه به زنان جوان مساعده ای بپردازند كه خودشان از اطفال نگهداری كنند.

طریقه اخیر به تنهایی مفید نبوده و باید با مقررات قانونی مبتنی بر استخدام مجدد مادر پس از آن كه طفلش به سن معینی رسید تكمیل شود. اما این طریقه این امتیاز را دارد كه مادر می تواند خود طفلش را بزرگ كند بدون اینكه برای این امر تحت تعلق حقارت آور مردی قرار گیرد ... با فرض تصویب چنین قانونی باید انتظار عكس العمل آن را بر روی اخلاق فامیل داشت. قانون ممكن است مقرر دارد كه مادر طفل نامشروع حق مساعده ندارد و یا اینكه در صورت وجود دلایلی حاكی از زنای مادر مساعده به پدر خواهد رسید. در این صورت پلیس محلی موظف خواهد بود كه رفتار زنان متأهل را تحت نظر بگیرد. اثرات این قانون چندان درخشان نخواهد بود، ولی این خطر را دارد كه در ذائقه كسانی كه موجد این تكامل اخلاقی بوده اند چندان خوشایند واقع نشود. بالنتیجه می توان احتمال داد كه دخالتهای پلیس در این باره قطع شده و حتی مادرهای اطفال نامشروع از مساعده برخوردار شوند. در این صورت وظیفه اقتصادی پدر در طبقات كارگر بكلی از میان رفته و اهمیتش بیش از سگها و گربه ها برای اولادشان نخواهد بود ... تمدن یا لااقل تمدنی كه تاكنون توسعه یافته متمایل به تضعیف احساسات مادری است.

محتملًا برای حفظ تمدنی كه تحول و تكامل زیادی یافته لازم خواهد شد به زنان برای بارداری آنقدر پول بدهند كه آنان در این كار نفع مسلّمی بیابند. در این صورت لازم نیست كه تمام زنان یا اكثریتشان شغل مادری را برگزینند، این هم شغلی چون مشاغل دیگر كه زنان آن را با جدیت و وقوف كامل استقبال خواهند كرد. اما تمام اینها فرضیاتی بیش نیست و منظورم این است كه نهضت زنان باعث زوال خانواده پدرشاهی است كه از ماقبل تاریخ نماینده پیروزی مرد بر زن بوده است. جانشین شدن دولت به جای پدر در مغرب زمین كه با آن مواجه هستیم، پیشرفتی شمرده می شود ...».

الغاء نفقه زن (به قول این آقایان: استقلال مادی زنان) طبق گفته های بالا نتایج و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 227

آثار ذیل را خواهد داشت:

سقوط و طرد پدر از خانواده و لااقل از اهمیت افتادن پدر و بازگشت به دوره مادرشاهی، جانشین شدن دولت به جای پدر و مساعده و نفقه گرفتن مادران از دولت به جای پدر، تضعیف احساسات مادری، در آمدن مادری از صورت عاطفی به صورت شغل و كار و كسب.

بدیهی است كه نتیجه همه اینها سقوط كامل خانواده است كه قطعاً مستلزم سقوط انسانیت است. همه چیز درست خواهد شد و فقط یك چیز جای خالی خواهد داشت و آن سعادت و مسرت و برخورداری از لذات معنوی مخصوص كانون خانوادگی است.

به هر حال منظورم این است كه حتی طرفداران استقلال و آزادی كامل زن و طرد پدر از محیط خانواده، وظیفه طبیعی زن را در تولید نسل مستلزم حقی و مساعده ای و احیاناً مزد و كرایه ای می دانند كه به عقیده آنها دولت باید این حق را بپردازد، برخلاف مرد كه وظیفه طبیعی او هیچ حقی را ایجاب نمی كند.

در قوانین كارگری جهان حداقل مزدی كه برای یك مرد قائل می شوند، شامل زندگی زن و فرزندانش نیز می شود؛ یعنی قوانین كارگری جهان حق نفقه زن و فرزند را به رسمیت می شناسد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 229 آیا اعلامیه جهانی حقوق بشر به زن توهین كرده است؟ ..... ص : 227

آیا اعلامیه جهانی حقوق بشر به زن توهین كرده است؟

در اعلامیه جهانی حقوق بشر، ماده 23، بند 3 چنین آمده است:

«هركس كه كار می كند به مزد منصفانه و رضایت بخشی ذی حق می شود كه زندگی او و خانواده اش را موافق شؤون انسانی تأمین كند.».

در ماده 25، بند 1 می گوید:

«هركس حق دارد كه سطح زندگانی او سلامت و رفاه خود و خانواده اش را از حیث خوراك و مسكن و مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی تأمین كند.»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 228

در این دو ماده ضمناً تأیید شده است كه هر مردی كه عائله ای تشكیل می دهد باید متحمل مخارج و نفقه زن و فرزندان خود بشود؛ مخارج آنها جزء مخارج لازم و ضروری آن مرد محسوب می شود.

اعلامیه حقوق بشر با اینكه تصریح می كند كه زن و مرد دارای حقوق مساوی می باشند، نفقه دادن مرد به زن را با تساوی حقوق زن و مرد منافی ندانسته است.

علیهذا كسانی كه همواره به اعلامیه حقوق بشر و تصویب آن در مجلسین استناد می كنند، باید مسأله نفقه را یك مسأله خاتمه یافته تلقی كنند. و آیا غرب پرستانی كه به هر چیزی كه رنگ اسلامی دارد نام ارتجاع و تأخر می دهند، به خود اجازه خواهند داد كه به ساحت قدس اعلامیه حقوق بشر هم توهین كنند و آن را از آثار مالكیت مرد و مملوكیت زن معرفی كنند؟.

از این بالاتر اینكه اعلامیه حقوق بشر در ماده بیست وپنجم چنین می گوید:

«هركس حق دارد كه در موقع بیكاری، بیماری، نقص اعضاء، بیوگی، پیری یا در تمام مواردی كه به علل خارج از اراده انسان وسایل امرار معاش از دست رفته باشد، از شرایط آبرومندانه زندگی برخوردار شود.».

در اینجا اعلامیه حقوق بشر گذشته از اینكه از دست دادن شوهر را به عنوان ازدست دادن وسیله معاش برای زن معرفی كرده است، بیوگی را در ردیف بیكاری، بیماری، نقص اعضاء ذكر كرده است؛ یعنی زنان را در ردیف بیكاران و بیماران و پیران و افراد ناقص الاعضاء ذكر كرده است. آیا این یك توهین بزرگ نسبت به زن نیست؟

مسلماً اگر در یكی از كتابها یا دفترچه های قانونی مشرق زمین چنین تعبیری یافت می شد، فریاد اعتراض به آسمان بلند بود، همچنانكه نظیر آن را در مورد بعضی قوانین ایران خودمان دیدیم.

اما یك انسان واقع بین كه تحت تأثیر هو و جنجال نباشد و تمام جوانب را ببیند، می داند كه نه قانون خلقت كه مرد را یكی از وسایل معاش زن قرار داده و نه اعلامیه حقوق بشر كه «بیوگی» را به عنوان از دست دادن وسیله معیشت یاد كرده است و نه قانون اسلام كه زن را واجب النفقه مرد شمرده است، هیچ كدام به زن توهین نكرده اند، چون این یك جانب قضیه است كه زن نیازمند به مرد آفریده شده است و مرد نقطه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 229

اتكاء زن شمرده می شود.

قانون خلقت برای اینكه زن و مرد را بهتر و بیشتر به یكدیگر بپیوندد و كانون خانوادگی را- كه پایه اصلی سعادت بشر است- استوارتر سازد، زن و مرد را نیازمند به یكدیگر آفریده است. اگر از جنبه مالی مرد را نقطه اتكاء زن قرار داده است، از جنبه آسایش روحی زن را نقطه اتكاء مرد قرار داده است. این دو نیاز مختلف، بیشتر آنها را به یكدیگر نزدیك و متحد می كند.